عشق من، چقدر زیباست
با همین لباسهای معمولی
با شانهای روی موهایش
کسی نمیداند او چقدر زیبا بود
دخترکان آشویتز , دخترکان داخائو , عشق مرا دیدهاید؟
ما او را در سفری دراز دیدیم
که دیگر لباس معمولیاش را به تن نداشت
دیگر خبری از شانهی روی موهایش هم نبود
عشق من، چقدر زیباست
با نوازشهای مادرش و بوسههای برادرش
کسی نمیدانست که او چقدر زیباست
دخترکان مائوتهائوزن , دخترکان بلسن , عشق مرا دیدهاید؟
او را در میدانهای یخ زده دیدیم
با شمارهای در دستان رنگپریدهاش
و ستارهای زرد بر قلبش
آخر عاقبت ورزش
امروز صبح بعد از مدتها تصمیم گرفتم با دوستم بریم ورزش کنیم!
گرمکن نارنجیمو پوشیدم و زدم بیرون.
و حالا توجه کنید به تیکههای ملت :
نارنگی! کجا میری؟
... پرتقال! بدو تا نخوردمت!
هویج!مگه خرگوش دنبالت کرده؟
تهسیگار!
رفتگر!برو 9 شب بیا بابا!
چیتوز موتوری!
سن ایچ و دیگر هیچ!
لینا توپی!!انقدر جون نده بابا!
اسمارتیز!بقیه دوستات کجان؟
بچهها! بچه ها! گارفیلد!
الان کدوم مسئول باید رسیدگی کنه؟
بازگشت به زندگی
مردی که همسرش را از دست داده بود دختر سه ساله اش را بسیار دوست می داشت.دخترک به بیماری سختی مبتلا شد.
پدر به هر دری زد تا کودک سلامتیش را به دست بیاورد هر چه پول داشت برای درمان او خرج کرد ولی بیماری جان دخترک را گرفت و او مرد.
پدر در خانه اش را بست و گوشه گیر شد.با هیچ کس صحبت نمی کرد و سر کار نمی رفت.
دوستان و آشنایان خیلی سعی کردند تا او را به زندگی عادی برگردانند ولی موفق نشدند.
شبی پدر رویای عجیبی دید.دید که در بهشت است و صف منظمی از فرشتگان کوچک در جاده ای طلایی به سوی کاخی مجلل در حرکتند.
هر فرشته شمعی در دست داشت و شمع همه فرشتگان به جز یکی روشن بود.
مرد وقتی جلوتر رفت و دید فرشته ای که شمعش خاموش است همان دختر خودش است.
پدر فرشته غمگینش را در آغوش گرفت و او را نوازش داد از او پرسید:دلبندم چرا غمگینی؟چرا شمع تو خاموش است؟
دخترک به پدرش گفت:بابا جان هر وقت شمع من روشن می شود اشک های تو آن را خاموش می کند
و هر وقت تو دلتنگ می شوی من هم غمگین می شوم.
پدر در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود از خواب پرید.
اشکهایش را پاک کرد انزوا را رها کرد و به زندگی عادی خود باز گشت.
.
.
.
اینو واسه این گذاشتم که اگه عزیزی رو از دست دادید به زندگی عادی برگردید و روال عادی رو پیش بگیرید .
یه روزی همه میریم دیر رو زود داره سوخت و سوز نداره....
عشقای قدیمی
دم اون دوست دخدر پسرای قدیمی گرم......
که نه موبایل داشتن نه اف بی نه هیچیه دیگه
تنها وسیله ی ارتباطشون یه تلفن کارتی بود
و اعتماد بالا که بجای دادنه ۱۰۰تا خطه اعتباری تله خونرو میدادن و
انقد زنگ میزدن تا عشقشون گوشیو جواب بده
دمشون گرم که قراراشون مبداش دم مدرسه بود و مقصدش خونه
دم دخدراش گرم که با یک کیلو اپل مانتو و ابروهای موکتو ناخنای از ته گرفته میرفتن سر قرار
دم پسراش گرم که تو راه واسه عشقشون از چیپس و لواشک و باقالی کم نمیذاشتند
دمشون گرم که تو اوج دعوا با نوشتن یه نامه ی عاشقونه دوباره آشتی میکردند
و آخر اینکه دمشــــــــــــون گرم که خیانت نمیکردن و
تک پرررررررررررر بودن
نظرات شما عزیزان:
نوشته شده توسط
:لیلا | لينک ثابت
|پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392برچسب:,
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
شکنجه گر و آدرس
leila67.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.